بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)
در شرایط کنونی کشور عزیزمان، در فضایی که هر روز فتنهای جدید رخ مینماید داشتن چراغی درخشان و بدون زنگار برای پیدا کردن راه درست، ضروری است و چه راهی بهتر و روشنتر از خط سیری که رهبر معظم انقلاب اسلامی (روحی فدا) نمایان نمودهاند. برای درک صحیح از این راه درخشان به نظر میرسد باید دنبال رهنمودهای گهربار و معظم له دربارة بصیرت باشیم. از این رو عنوان مقاله را «بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)» نامیدهایم.
معنای بصیرت
بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1) نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مىگویند: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مىیابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3) میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:
1. نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کنند، کارى انجام نمیدهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمیشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان میکند.
در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى میشود، که هم صحنههاى خوبى را در خواب و بیدارى میبیند، هم آهنگهاى خوبى را میشنود، هم رایحههاى دل انگیزى را استشمام میکند و هم ظرایف فراوانى را لمس مى نماید.(4)
2. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مىبیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام «بصیرت»، که تا آن "نور استعدادى" از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مىنویسد: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شیرازى که مىگوید:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.
راه تحصیل بصیرت
براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که "حجاب دیدگان دل" را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شاید بتوان راههای زیر را برای دریافت صحیح بصیرت پیشنهاد نمود:
1. توبه: اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهیها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.
2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد».
3. هم نشینى با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید:«جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى».
4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمیپذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشهاش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)
5. زهد: عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)
6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مىشود.
درجات و مراتب بصیرت
بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند. امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمیشود».(12) اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز میتوانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با «چشم دل» ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم «یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض».(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیتها را که با چشم نمیتوان دید، با بصیرت مشاهده مىکند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مىکند، چنان که قرآن مى فرماید: «کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین».(14)
آثار بصیرت
در حدیث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مىنگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نیکى کند، دو چشم دلش را مىگشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.
از شمار انسانهاى صاحب بصیرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پیامبر اکرم از او پرسید: "چگونهاى و در چه حالى؟" عرض کرد: "مؤمن راستین و اهل یقینم". پیامبر فرمود: "علامت یقین و ایمان راستینت چیست؟" عرض کرد: "زهد و کنارهگیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از این رو به درجهاى از بصیرت و بینایى رسیدهام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مىنگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش میشنوم". پیامبر فرمود: "بندهاى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شدهاى پس آن را حفظ کن".(15)
این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مىشود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگیها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن، پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.
اینک که به طور خلاصه با فضای مفهومی بصیرت آشنا شدیم وقت آن است تا در اندیشههای عالمانة رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظلهالعالی) به دنبال این گوهر تابناک بگردیم.
بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)
مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) دارای منظومة فکری فرهنگی منسجمی هستند که دارای یک دال مرکزی حول محور «اسلام خالص جامعنگر» است. در منظومة فکری معظمله سه نظام بینشی، منشی و کنشی وجود دارد که با شناخت این منظومهها میتوانیم نسبت به اندیشة عالیترین رهبر جهان تشیع شناخت کافی پیدا کنیم و بیتردید این شناخت در نحوة تفکر، تصمیمسازی، تصمیمگیری و انجام وظیفة ما بسیار مؤثر خواهد بود.
نیک میدانیم که نظام اسلامی ما بر اساس نظام ولایی تمرکز و شکل یافته است پس باید اجزا و عناصر فکری رهبری معظم انقلاب اسلامی را بشناسیم. مقولاتی مانند بصیرت خواص و عوام، تهاجم فرهنگی، مهندسی فرهنگی، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، تحول در علوم انسانی، مردمسالاری دینی و ... برای اولین بار توسط ایشان مطرح شده و معظمله معتقدند این موارد جزء اصول نظام فکری جمهوری اسلامی ایران است و دقیقا آسیب جدی موجود در کشور که همان «عدم شناخت نظاممند افکار رهبری» است همینجا رخ مینماید.
حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای (مدظلهالعالی) به دلیل ارتباط با افراد و جریانهای مختلف فکری از اندیشهای جامع، کاربردی و عینی برخوردارند و تاکنون هیچگاه از مبانی اصلی دور نشدهاند و همانگونه که اشاره شد «مرکزیت فکری رهبری، اسلام خالص جامعنگر است» و به شدت از «التقاط» پرهیز دارند. همین منظومه در افکار حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) و علامه طباطبایی دیده میشود اما به دلیل تخصص تاریخی رهبری نسبت به تاریخ ایران، جهان، ائمه علیهمالسلام و ... منظومة فکری ایشان با دیگران، تفاوتهای آشکاری دارد و از همینجاست که مقولات عمیقی همچون بصیرت در دیدگاه معظمله جایگاه خاصی پیدا میکند. جهانیان و منجمله جهان اسلام و ایران عزیز، اوج این بصیرت را به زیبایی و روشنی در کنترل فتنة 1388 و جذب حداکثری ایشان به دلیل وجود بعد تقوا و خدامحوری، انصاف و اعتدال در داوری نسبت به دیگران و ... در قضاوت و رفتار اجتماعی ایشان دیدند. (16)
به اعتقاد نگارنده؛ وجود بصیرت در منظومة فکری مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در نظام کنشی معظمله نمود پیدا میکند که ریشه در نظام منشی و نظام بینشی ایشان دارد. به همین دلیل، عمده شخصیتها و جناحهای مختلف، معظمله را قبول داشته و علاوه بر همکاری و تعامل با رهبری نسبت به اجرای فرامین ایشان گردن میگذارند. برای درک ملموس وجود بصیرت در قضاوت و عمل مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به نقل از حجتالإسلام والمسلمین آقای دکتر خسروپناه خاطرهای از آقای سیدجواد طباطبایی را میآوریم. ایشان میگوید نقدی بر عبدالکریم سروش کردم، خیلی برآشفته و گفته بود باید قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اما وقتی نسبت به رهبری نقد کردم با وجود اینکه هم قلم، هم دهان و هم جوالدوز در اختیار ایشان است ولی نه قلمی میشکند و نه دهانی میدوزد.
در مطالعه و جستجوی بیانات و مکتوبات مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در خصوص واژة بصیرت، مقولاتی همچون بصیرت افزایی، بصیرتبخشی، بصیرتیابی، بصیرتپراکنی و ... به چشم میخورد.
- بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از پیکر امام حسین(ع) جدا کرد همان جانباز صفین بود که تاچند قدمی شهادت پیش رفت. (1390: در دیدار با مردم)
- باید بیدار باشید، باید هوشیار باشید، باید در صحنه باشید، باید بصیرت را محور کار خودتان قرار دهید. مواظب باشید دچار بىبصیرتى نشوید. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)
- یک نکتهاى در اینجا وجود دارد: گاهى بصیرت هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا میکند؛ که گفتیم بصیرت شرط کافى براى موفقیت نیست، شرط لازم است. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)
- مطالبهى بصیرت، مطالبهى همین تدبر است؛ مطالبهى همین نگاه کردن است؛ مطالبهى چیز بیشترى نیست. و به این ترتیب میشود فهمید که بصیرت پیدا کردن، کار همه است؛ همه میتوانند بصیرت پیدا کنند. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)
- بصیرت پیدا کردن، کار سختى نیست. بصیرت پیدا کردن همین اندازه لازم دارد که انسان اسیر دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پیشداورىهاى گوناگون نشود. انسان همین قدر نگاه کند و تدبر کند، میتواند واقعیت را پیدا کند. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)
- نباید از گفتهها یا نوشتههای ما برداشت اختلاف شود و اگر هم اختلاف نظری است، نباید جلوی مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانههای بیگانه داد. (1390: در دیدار با مسئولان نظام)
- براى اینکه بتوانند این انقلاب را از درون شکست بدهند. ملت در مقابل این توطئهى بزرگ، این حرکت خصمانه، با آگاهى و بصیرت و عزم و ایستادگىِ بىنظیرى توانست دشمن را به شکست بکشاند. تجربهاى که در این هشت ماه بعد از انتخابات تا بیست و دوم بهمن بر این ملت و بر این کشور گذشت، تجربهاى پر از درس، پر از عبرت و حقیقتاً مایهى سربلندى ملت ایران است. (1/1/1389)
- خسته مباد گامهاى استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگىتان، درود خدا بر عزم راسخ و بصیرت بىهمتایتان که همیشه در لحظهى نیاز، صحنه رویارویى با بد دلان و بدخواهان را عرصهى پیروزى حق مىسازد و نمایشگاهى از عزت و عظمت مىآراید. (22 بهمن 1388) (17)
نگاه ویژة مقام معظم رهبری در وجود بصیرت در میان یاران خویش:
با نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران، میبینیم قهرمانان بزرگ انقلاب که بیشترشان به فیض شهادت نائل آمدند صاحب بصیرت بودند. یکی از این بزرگان، شهید دکتر مصطفی چمران است. پایگاه حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای (مدظلهالعالی) به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران بخشی از سخنان مقام معظم رهبری را در مورد دکتر چمران بازنشر داده است که در ذیل می آید:
- ... بعد معلوم شد که {دکتر چمران} نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مه شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه شکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا. (18)
بصیرت در نگاه عمیق تاریخی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)
قبلا در تبیین منظومة فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظلهالعالی) گفتیم که ایشان به دلیل تسلط تاریخی خوبی که دارند دارای نگاهی جامعنگر در خصوص حوادث تاریخی ایران هستند، پس یکی دیگر از فضاهایی که میتوان با دقت در آن به بصیرت دست یافت، مطالعة عمیق تاریخ ایران است.
با مطالعة عمیق بیانات حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای (مدظلهالعالی) در تحلیل انقلاب مشروطه از سال 1367 تا کنون به نکات بسیار ظریف و عمیقی در خصوص بصیرت و نقشة محو روحانیت در مشروطه مواجه میشویم که در زیر از نظرتان میگذرد:
"توجه نکردند که حرفهایى که اینها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند یا در مطبوعاتشان مىنویسند، مبارزه با اسلام است، این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسى که مىدانست و مىفهمید - مثل مرحوم شیخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتى پیدا نکردند".
معظمله در فرازهایى از فرمایشات حکیمانة خود به مناسبت سالگرد نهضت مشروطه، نهضتی که دچار فتنههای پیچیدهای شد نکاتی را میفرمایند که سراسر بصیرتافزاست:
* گناه ملى و عمومى و مجازات آن: (در) گناهان جمعى ملتها، بحث یک نفر آدم نیست که خطایى انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهى یک ملت یا جماعت مؤثرى از یک ملت مبتلا به گناهى مىشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منکر و ظلمى سکوت مىکند و هیچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهد؛ این هم یک گناه است، شاید گناه دشوارترى هم باشد، این همان "ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم" است، این همان گناهى است که نعمتهاى بزرگ را زایل مىکند، این همان گناهى است که بلاهاى سخت را بر سر جماعتها و ملتهاى گنهکار مسلط مىکند. ملتى که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضلالله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههاى ما همین حرف دروغ بىمبناى بىمنطق را نشخوار و تکرار مىکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همین شهر تهران، مجلس مؤسسانى تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود. "و اتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة"؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى که مرتکب گناهى شدند، نمىشود؛ مجازات عمومى است، چون حرکت عمومى بوده، ولو همه افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزى که به خیابانها آمدند و سینهشان را مقابل تانکهاى محمدرضا پهلوى سپر کردند و از مرگ نترسیدند، یعنى تحمل و صبر و سکوت گناهآلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد، حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمى سر کار آمد، وابستگى ننگآلود سیاسى از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و انشاءالله ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین (این نوع) گناه هم یکطور استغفار دارد.( 8/8/1384)
* پیامد نشناختن دشمن و دشمنىها: باید دشمنىها را شناخت. مشکل ما این است. اینکه بنده مسأله بصیرت را براى خواص تکرار مىکنم، به خاطر این است. گاهى اوقات غفلت مىشود از دشمنىهایى که با اساس دارد مىشود؛ اینها را حمل مىکنند به مسائل جزیى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - که من اسم نمىآورم؛ همه مىشناسید، معروفند - که اینها ندیدند توطئهاى را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانى که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحى مىکردند؛ توجه نکردند که حرفهایى که اینها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند یا در مطبوعاتشان مىنویسند، مبارزه با اسلام است، این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسى که مىدانست و مىفهمید - مثل مرحوم شیخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتى پیدا نکردند. بعد خود آنهایى هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهى است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم.( 8/8/1384)
* مسأله تشخیص حق از باطل: در مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم ، تشخیص حق از باطل یکى از آن مسایلى است که در طول تاریخ بشر و تاریخ نبوتها، نقطه دشوار زندگى انسانها به حساب مىآمده است. همه مایلند حق را تعقیب کنند و به آن عمل نمایند. همه مایلند از باطل اجتناب کنند. البته غیر از انسانهایى که وجودشان به آتش قهر الهى تبدیل شده است و مظهر شیطانند، عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، مىخواهند از باطل اجتناب بکنند و به حق گرایش پیدا نمایند، اما تشخیص اینها، همیشه آسان نیست. امیرالمؤمنین(ع) در یکى از خطبههایى که دردمندى آن بزرگوار، در کلمات و جملات آن آشکار است، همین مطلب را بیان مىکنند، مىفرمایند: اگر حق صریح و خالص بود، کسى به شبهه نمىافتاد و اگر باطل لخت و عریان ظاهر مىشد، کسى از آن تعقیب نمىکرد؛ "ولکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه"، یعنى دستهاى کجاندیش و ترفندکار، قسمتى از حق را با باطل مخلوط مىکنند و لعابى از حق روى باطل مىدهند تا باطل قابل عرضه شود و براى مردم سادهلوح، قابل قبول باشد. اینجا است که شیطان بر دوستانش مستولى شده و حق مشتبه مىشود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خوردهایم. شاید یکى از علل اینکه دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلاً دو قرن استعمار در این کشور حضور موذیانهاى داشت و ما مردم نتوانستیم آنچنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه مىشد و صریح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت، لذا چه در مشروطه و چه در قضایاى قبل و بعد آن، ما ملت ایران چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم.( 6/12/1388)
* نگاهى به استبداد قاجار و نهضت مشروطه: دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علماى دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدى مثل مرحوم آیتالله آخوند خراسانى، در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شیخ فضلالله نورى، مرحوم سید عبدالله بهبهانى، مرحوم سید محمد طباطبایى - پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانه اینها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود. اینها چه مىخواستند؟ اینها مىخواستند که در ایران عدالت برپا شود، یعنى استبداد از بین برود. وقتى که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادى داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدهاى از روشنفکران بودند. حق آنها نباید ضایع شود، لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خودفروخته و از عوامل انگلیس محسوب مىشدند. بارى، مشروطه، قالب و ترکیب حکومتى انگلیس بود. این روشنفکران به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانى و یک فرمول ایرانى براى ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دینخواهى بود، بعد از مدت بسیار کوتاهى منتهى به این شد که شیخ فضلالله نورى را در تهران به دار کشیدند. اندک زمانى بعد، سید عبدالله بهبهانى را در خانهاش ترور کردند. بعد از آنهم سید محمد طباطبایى در انزوا و تنهایى از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى که بالاخره منتهى به حکومت رضاخانى شد! ( 12/7/1368)
* نقش روحانیت در حرکتهاى اصلاحى جامعه: از صد سال پیش به این طرف، هر حرکت اصلاحى، مبارزه اجتماعى و سیاسى و هر تحول بزرگى در ایران اتفاق افتاده است، یا رهبران آنها روحانى بودهاند و یا روحانیت جزو رهبران آنها بوده است. تاریخ در مقابل ما است. دشمنان روحانیت در طول شصت سال اخیر، هر چه علیه روحانیت تلاش کردهاند، نتوانستهاند این موضوع را انکار کنند، چون متن تاریخ است. اولین نداى مشروطه از حلقوم علماى بزرگ بیرون آمد. در قضیه تنباکو، امتیازات دوران ناصرالدین شاه، ملىشدن صنعت نفت و مبارزه با رژیم پهلوى که منتهى به نهضت عظیم اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى شد نیز چنین بوده است. دشمن، این تاریخ را مىداند. وقتى تشکیلاتى به نام دین و روحانیت شناخته شده، با مرکزیت و مسؤولیت مشخص و ریاست کسانى که جز با تقوا ممکن نیست به ریاست برسند، وجود دارد، کار دشمن سخت مىشود.( 14/7/1379)
* پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود، اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر - فردى که ضد همه آرمانهاى مشروطهخواهى بود - به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دینى نبود، سرنوشتى چون انقلاب مشروطیت پیدا مىکرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مىکند که اولا شروع این نهضت و پیروزى آن، ثانیا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحلنشدن آن و ثالثا مستقیم حرکتکردن جمهورى اسلامى و انحرافنشدن آن، به برکت دین و رهبرى دینى است، پشت سر آن، یک نکته دیگر را هم مىفهمد و آن نکته این است که دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مىکنند دین و رهبرى دینى را از این انقلاب بگیرند. این، یک امر قهرى است.( 10/8/1374)
*نقشه محو روحانیت: روحانیت، عنصر اصلى در مبارزات پانزدهساله منتهى به پیروزى انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ایران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پیش از اینها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ایمان عمیق و صادقانه ملت ایران به مکتب حیاتبخش اسلام و رشد تفکرات دینى در همهجا بوده است. حضور روحانیون متعهد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دستنشانده آمریکا بود که قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومى و مردمى بخشید. در همه حوادث بزرگى که ملت ایران یکپارچه در آن شرکت جستهاند - مانند نهضت مشروطیت و قیام تنباکو - نیز حضور علماى دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگلیسى، با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعه روحانیت را مقدمه لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ایران دانستند و به وسیله عامل دستنشاندهشان - رضاخان - در سالهاى 1313 به بعد، نقشه محو روحانیت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعى نسبت به علماى عالىمقام و حوزههاى علمیه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح این فجایع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرین سالهاى حکومت رضاخان قلدر، بهطور کامل تدوین نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عینى - که بحمدالله هنوز تعداد آنان کم نیست - به وسیله افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.( 19/10/1371)
* مشروطه و بىتجربگى ملت و رهبران آن: مکرر عرض کردهایم که در خیلى از مناطق دنیا، انقلابها با نفس دین شروع شد، اما به خاطر ضعف رهبرى، از دین فاصله گرفت و گاهى هم ضد دین شد. در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت دیدیم که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهى براى ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتداى کار بود که روزنامههاى صدر مشروطیت، به نام آزادى شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایى که یکى از شخصیتهاى روحانى آن زمان - مرحوم آقاشیخ فضلالله نورى - که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید.( 10/3/1369)
وقتى مشروطیت بهوجود آمد یا سالهاى بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کارى را بکند که در انقلاب اسلامى کرد، راه از آن زمان شروع مىشد و ما امروز مىتوانستیم شاهد جامعهاى باشیم که هم از لحاظ علمى و صنعتى پیشرفته است، هم یک جامعه برخوردار از عدالت است، هم یک جامعه برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوى است، ولى وقتى ملت ایران تشنه چنان تحولى بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. اینکه مىگویم نگذاشتند، یک محاسبه کاملا دقیق و علمى دارد، نه اینکه ملت ایران نمىخواست یا حاضر به فداکارى نبود، چرا، لیکن در دوره مشروطیت، از بىتجربگى ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمى که در این کشور علیه استبداد درازمدت پادشاهان - که سرچشمه همه بدبختىها بود - بهوجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم کردند. ماجراى مشروطیت، یکى از ماجراهاى تلخ تاریخ اخیر ما است. ملت ایران وارد میدان شدند، رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند، ملت هم خوب فداکارى کردند، اما چون تجربه کارى نداشتند، دشمنان، نفوذىها و سلطهگران بیگانه توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثى کنند و از بین ببرند. سالها این ملت در سختىهاى ناشى از سلطه بیگانه گذراند تا اینکه زمینه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حکیم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه دلها، در میان مردم بهوجود آمد و وارد میدان شد. ملت هم تجربه پیدا کرده بودند، لذا انقلاب اسلامى شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بىاثر ماند، چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پیدا کرده بودند. این دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده از تجربه مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوى - یعنى حصار ایمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بیدارى - را در مقابل توطئههاى دشمن محکم نگه دارند.( 2/12/1368)
* مشروطیت براى همین پیش آمد برادران و خواهران عزیز! تفاوت عمدهاى بین مجلس شوراى اسلامى و همه پارلمانهاى دنیا وجود دارد و آن، اسلامىبودن است. شوخى نیست، امروز صد و پنجاه سال است که برجستهترین و شریفترین عناصر سیاسى و دینى ملت ما، پرچم حاکمیت اسلام را بلند کردهاند و پایش سینه زدهاند و بسیارى در این راه جان دادند؛ امثال مدرسها، آخوند خراسانىها و سید جمالالدینها. قضیه اینطورى است. این مربوط به امروز ما نیست که بگوییم دین و سیاست یکى است، عدهاى هم بگویند یکى است، اما یک عده هم بگویند نه، خیلى هم یکى نیست! حرف امروز نیست؛ این حرف، صد و پنجاه سال ریشه دارد. پدر برجستهترین زبدگان این کشور در راه مبارزه براى این فکر درآمد؛ هزاران جان پاک در این راه شهید شدند، مدرس به آن عظمت سینه را براى این قضیه سپر کرد، اصلا مشروطیت ایران براى همین پیش آمد، اگرچه بعد منحرفش کردند، عدهاى بد و ناشیانه عمل کردند، عدهاى هم متکى به قدرتهاى خارجى زرنگى کردند و آن را از دست مردم قاپیدند، بعد هم که امام بزرگوار آمد، از اول حرکتش را بر این اساس قرار داد و ملت ایران هم این را خواستند و مىخواهند.( 24/12/1383)
خطرات بی بصیرتی و عدم توجه به شورای نگهبان:
با مطالعه اتفاقات ناخوشایندی که در انقلاب مشروطه افتاد و مقایسة آن با رخدادهای انقلاب اسلامی در سه دهة اخیر متوجه میشویم دشمنیها به شکل عمیقتر و پیچیدهتری ادامه دارد. یکی از آن نقاط خطر، عدم توجه به شورای نگهبان است. مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) این خطر را چنین گوشزد میکنند:
* ضرر انحراف از موازین دینى شوراى نگهبان نقطه تضمین و تأمین براى نظام اسلامى است. این امر بسیار مهمى است. شوراى نگهبان در مجموعه تشکیلات نظام جمهورى اسلامى، مثل بقیه دستگاهها نیست که بگوییم ارگانها و تشکیلات مختلفى هستند؛ بعضى مهمترند، بعضى کم اهمیتترند، این هم یکى از آنها؛ نه. شوراى نگهبان مثل بعضى از پدیدههاى یک نظام - مانند قانون اساسى - وضع ویژهاى دارد. شوراى نگهبان تشکیلاتى است که اگر خوب باشد و درست کار کند، این نظام دیگر خطر انحراف از دین نخواهد داشت. این چیز کمى نیست. این چیز قابل مقایسهاى با چیزهاى دیگر نیست. ببینید از مشروطه تا پیروزى انقلاب اسلامى بر اثر انحراف از موازین دینى چقدر ضرر کردیم! دهها سال این کشور خسارت دید، به خاطر اینکه از اصول دینى انحراف حاصل شد. با اینکه اساس مشروطیت بر پایه دین بنا شده بود، اما رعایت نشد و آن قضیه طراز اول مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دین مخالفت شد و پدیدههاى دینى آن نظام از بین رفت، اما غیردینىهایش تقویت گردید و آن چیزى شد که شما دیدید یک کشور و یک ملت چه خسارتى را در طول این چند ده سال دوران مشروطه تا پیروزى انقلاب اسلامى متحمل شد. (7/3/1382)
* فرمول قدیمى دشمن: دشمن فهمید که راز پیروزى ملت ایران چیست، لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتى را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیتاللَّه کاشانى جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تیر 1331 که مرحوم آیتاللَّه کاشانى توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتى از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادى ضدّ استقلال این کشور و با توطئه دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاى کاشانى زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیتاللَّه کاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت - همه این نامهها موجود است - و گفت من مىترسم با این وضعى که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلى به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانى مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسى مثل آیتاللَّه کاشانى - وادار مىکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانى منزوى و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند، لذا کودتاچیهاى مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و بهراحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتورىِ محمدرضاشاهى به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههاى دیکتاتورى او لگدمال شد و ملىشدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید، چون همان نفت را به کنسرسیومى دادند که آمریکاییها طرّاحى آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جداشدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد، و الّا مظفرالدین شاه کسى نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علماى بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعى از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهاى خود، کارى کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتورى توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتورى سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانهاى دارد. (اما در انقلاب اسلامى)، مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایى دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوسشدن مردم از تحوّلى که به وجود آمده است، مثل مشروطیت و نهضت ملىشدن صنعت نفت. مأیوسشدن مردم موجب مىشود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدیدآمدن یک دیکتاتورى ظالمانه و بىرحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است.( 14/11/1374)
رنج معظمله از بیاطلاعی جوانان از قضایای تاریخی کشور:
* از این قضیه رنج مىبرم من از اینکه مىبینم جوانان ما از این قضایا بىاطّلاعند، رنج مىبرم. همیشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب مىشود که انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مىشود. شما مىبینید که در مبارزات ورزشى هم مربّیان مىنشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه مىکنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمریکا و انگلیس روبهرو شده است. یک قضیه، قضیه مشروطیت است، یک قضیه، قضیه نهضت ملىشدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندى زدند و ملت ایران را از لذتبردن از پیروزى خود محروم کردند و یک دیکتاتورىِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند.( 20/8/1380)
* عدم تاریخنگاری صحیح مشروطه: تاریخ نوشته شده در خصوص مشروطه غالبا صحیح نیست آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله تاریخنگارى مشروطه است که از سالها پیش با دوستان متعددى این را در میان گذاشتهام و بحث کردهام. ما واقعا احتیاج داریم به یک تاریخ مستند قوى روشنى از مشروطیت. مشروطیت را باید درست تبیین کنیم که البته وقتى این تاریخ تبیین شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانشآموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقیقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقیقت این است که ما هنوز از مشروطیت، یک تاریخ کامل جامعى نداریم، این در حالى است که نوشتههاى مربوط به مشروطیت از قبیل همان نوشته ناظمالاسلام یا بقیه چیزهایى که از آن زمان نوشته شده، در اختیار مردم است، دارند مىخوانند و برداشتهایى از قضیه مشروطیت مىکنند که این برداشتها غالبا هم صحیح نیست.( 14/11/1374)
* توقع از صدا و سیما یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادث در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آنها حساس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتا مشابهند، چون با همه تغییرى که در وضع زندگى انسانها بهوجود مىآید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسانها همیشه چیزهاى معینى است. "سنتالله" که در قرآن مىبینید، همین است؛ "و لن تجد لسنةالله تبدیلا و لن تجد لسنةالله تحویلا" همینها است، یعنى سنتهایى وجود دارد و تبدیلها و تحولهایى بهوجود مىآید، مثلا امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملا قابل درسگیرى و درسآموزى است، چون بنده در برههاى از سالهاى زندگىام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى انس داشتهام و کتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مىکردم، امروز که نگاه مىکنم، مىبینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است. همچنین عوامل در انقلابهاى گوناگون دنیا، مثلا انقلاب کبیر فرانسه یا انقلابهاى دیگر مشابه است، عوامل مشابه است و نتایج مشابهى را هم مىدهد، مثلا در انقلاب کبیر فرانسه، عامل مخربى وجود داشته که ما جلو(ى) این عامل مخرب را در اینجا گرفتیم و نگذاشتیم، مىبینیم آن نتایج مترتب نشد، یا عاملى وجود داشته که آنجا تخریب ایجاد کرده، ما اینجا جلو آن را نگرفتیم، مىبینیم عینا همان تأثیر و همان زیان را در اینجا هم بهطور مشابه داشته است.( 15/11/1381)
* مسئولان نباید بگذارند چنین حالتى به وجود آید یکى از عواملى که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدینین بعد از مدتى احساس کردند کأنه کار به سمت بىدینى پیش مىرود. جنجال زیاد مطبوعاتى که آن وقت همه انگیزه خودشان را این قرار داده بودند که به مقدسات دینى حمله کنند - البته کسانى که در مشروطیت با اساس دین و مظاهر دینى و اعتقادات دینى و روحانیت و با اینطور چیزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مىکردند، عده زیادى نبودند، اما جنجالشان زیاد بود - موجب شد که متدینین و علما که در صفوف اول مبارزه مشروطیت بودند، به تدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتى چنین شد، نهضت شکست مىخورد و مشروطیت شکست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطیت، دیکتاتورى رضاخانى به وجود آمد. این بسیار عبرتانگیز است. رضاخان قلدر و چکمهپوش کجا، شعار مشروطیت کجا؛ چقدر اینها با هم فاصله دارند! چرا اینطور شد؟ چون اطمینان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد، کنار نشستند و از صحنه بیرون رفتند. مسؤولان نباید بگذارند چنین حالتى در مؤمنین به وجود آید. ( 11/5/1380)
توصیه کاربردی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در خصوص مسائل اصلی کشور
شاید از خود بپرسید با این همه چه نتیجه کاربردی میتوانیم از این مباحث بگیریم. بدون شک توجه و تمرکز بر نصایح بزرگان، تکرار و تمرین آنها باعث ایجاد نتایج عملی در زندگی ما میشود. با درک هستة مرکزی و نکات برجستة توصیههای مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به طور قطع چراغ مهشکن قوی در اختیارمان قرار میگیرد تا بتوانیم در فضای غبارآلود و فتنهانگیز، به درستی رفتار کنیم.
یکی از مسائل مهم کشور که افکار بسیاری از مدیران در ردههای مختلف را به خود مشغول داشته و هر روز نیز وارد فضاهای تازهای میشود مسائل مربوط به دولت است. دولتی که خود هر از چندگاهی به صورت خودخواسته و خوساخته وارد حاشیههایی میشود تا به ظاهر خود را در کنار ملت نشان دهد و در مقابل خود زورمداران و زرمداران را تصویر میکند. دشمن سومی که در دولت سازندگی و اصلاحات نیز بود و عاقبت کسی نفهمید کیست و کجاست. دربارة مسائل روز کشور توصیة کاربردی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)؛ تفکیک مسائل اصلی و فرعی است و این امر، یکی از ضرورتهایی است که بارها در بیان معظمله مورد تأکید قرار گرفته است. مسئلهای که جستار در آن و در ادامه پُررنگ کردن مرز بین مسائل اصلی کشور با مسائل فرعی، ضرورتی برای مقابله با توطئههای نرم دشمنان است.
بحث مسائل اصلی و فرعی و تشخیص آنها در گیر و دار روزمرّگیهای مختلف کشور یکی از مباحث مهمی است که به نظر میرسد در دهه پیشرفت و عدالت؛ ضرورت پرداختن به آن صد چندان است. ضرورتی که بارها نیز توسط مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در بیانات و دیدارهای مختلف ایشان به صور مختلف بیان و بر آن تأکید شده است. جالب آنکه نکته مهم "تفکیک مسائل اصلی و فرعی کشور از یکدیگر " همواره در مقاطعی مورد تأکید مقام عظمای ولایت قرار گرفته است که کشور به نوعی درگیر دلمشغولیهای مهم سیاسی یا اقتصادی بوده است. دلمشغولیها و درگیریهایی که به نوعی اذهان تمام مردم و مسئولان را با خود همراه کرده بود اما درست در همین مقاطع شاهد بودیم که حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) تأکیدات صریحی را پیرامون لزوم تفکیک مسائل از یکدگیر و اولویت بخشی به آنها مطرح کردند.
برای مثال، معظمله در بخشی از بیانات خود که در ابتدای سال ۸۹ در جمع مسئولان کشور بیان فرمودند، تصریح کردند: "... ما مسائلمان را تقسیم کنیم به مسائل اصلى و غیر اصلى؛ به اصلىها بپردازیم. مسائل اصلى در کشور ما زیاد است. بخشىاش مربوط به مسئولین است، بخشىاش مربوط به فرهنگسازان است، بخشىاش مربوط به مؤسسات عظیم و وسیعى است که خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ هرکدام وظیفهاى دارند، کارى دارند. به هدایت این مردم و به هدایت نظام و پیشبرد نظام بیندیشیم و بپردازیم. "
مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) همچنین در بخشی از بیانات خود در دیدار با دانشجویان در رمضان سال 90 نیز این نکته را اینگونه تبیین فرمودند: "یکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئیس جمهور دلمان خون است. خُب، حالا دل شما خون – که خدا نکند خون باشد – اما به شما عرض بکنم؛ اینها جزو مسائل تعیین کننده و اصلى نیست. ممکن است ایراد و اشکال وارد باشد – من در این مورد هیچ قضاوتى نمیخواهم بکنم – ممکن است کسى به یک شخصى یا به یک کارى ایراد داشته باشد؛ منتها باید توجه کنیم که مسائل را اصلى ـ فرعى کنیم. مسائل درجه دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى که میشود، نگیرد. فقط توجه کنید که این جاى مسائل اصلى را نگیرد. مسائل اصلى ما چیزهاى دیگرى است. " (19)
نتیجهگیری:
1. بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است. بصیرت چراغ مهشکن قوی تشخیص راه از بیراه در فضای غبارآلود و فتنهانگیز است.
2. به راه تحصیل، درجات، مراتب، و آثار بصیرت اشاره شد.
3. وجود بصیرت در منظومة فکری مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در نظام کنشی معظمله نمود پیدا میکند که ریشه در نظام منشی و بینشی ایشان دارد.
4. منظومة فکری مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) دارای سه نظام بینشی، منشی و کنشی است و راهکار تحقق نظام کنشی، مردمسالاری دینی است.
5. در جستجوی بیانات و مکتوبات رهبری در خصوص واژة بصیرت، مقولاتی همچون بصیرتافزایی، بصیرتبخشی، بصیرتیابی، و بصیرتپراکنی به چشم میخورد.
6. مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) نگاه ویژهای در وجود بصیرت در میان یاران نزدیک خویش داشته و آن را به دیگران گوشزد و یادآوری مینمایند.
7. بصیرت در نگاه عمیق تاریخی رهبری به عنوان نمونه در تحلیل انقلاب مشروطه و لزوم عبرت گرفتن از تاریخ برای افزایش و تعمیق بصیرت در نکات کاربردی و روشنی اشاره شد.
8. توصیة کاربردی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) برای داشتن بصیرت در روزگار فعلی، تقسیم مسائل کشور به فرعی و اصلی و اهتمام به مسائل اصلی است تا از شرایط سخت فعلی عبور کنیم.
ــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.
4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13
5. نور (24) آیه 35.
6. همان، آیه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166
9. غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. "من استقبل الامور ابصر" یا "من فکّر أبصر العواقب" ؛ همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آیه 1.
14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.
16. تقریرات کلاس درس حجتالإسلام والمسلمین آقای دکتر خسروپناه؛ 24/1/1391
17. لوح فشردة حدیث ولایت: مجموعه رهنمودهای حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای (مد ظلهالعالی)
18. خبرگزاری فارس، 90/05/14 ، شماره خبر: 9005140291
19. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی