شرح حدیث
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در پى مىآید، بخشى از احادیث گوهربار پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلّم) و اهل بیت اطهار(علیهمالسلام) مىباشد که رهبر معظم انقلاب(دام ظله) از کتب معتبر حدیثى انتخاب کرده و در شروع جلسات درس خارج فقه با توضیح و شرحى مختصر، بیان فرمودهاند.
جهت استفاده بیشتر بر آن شدیم تا انشاءالله به مرور این موارد را تحت عنوان «شرح حدیث» در این بخش از پایگاه قراردهیم؛ بخش اول آن ـ که منتخبى از نصایح پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلّم) و اهل بیت عصمت وطهارت(علیهم السلام)
مىباشد ـ به رهروان طریق هدایت تقدیم مى گردد
الف) مواعظ و حکمتهای رسول گرامی اسلام(ص):
ترک امیال نفسانى
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
من اکل ما یشتهی ولبس ما یشتهی ورکب مایشتهی لم ینظر اللّه الیه حتى ینزع او یترک.
(تحف العقول صحفه 38)
در جمله «رکب مایشتهی»، احتمال دارد که معناى حقیقى کلمه مراد باشد؛ یعنى هر مرکبى که مورد میل اوست، انتخاب کند و احتمال دارد به معناى «رکب الامر» باشد؛ یعنى هر کارى دلش خواست انجام دهد. بهرحال، نظر و توجه الهى که رأس همه خیرات و مایه همه کمالات انسان در عالم وجود است؛ با ارتکاب این امور از انسان گرفته مىشود و ترک آن هم به این است که با ریاضت اختیارى، آنچه را که هوس مىکند و مىتواند انجام دهد کنار بگذارد.
کسانى که قدرت انجام تمام مشتهیات خود را ندارند باید قدر بدانند؛ زیرا این نعمت بزرگى است که انسان در مقابل هوا و هوسهاى خود، میدان گستردهاى نداشته باشد. گرچه اگر بتواند و مبارزه کند، ثواب بیشترى دارد.
جلسه نوزدهم 11/8/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناپایدارى دنیا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الدنیا دُوَل، فما کان لک أتاک على ضعفک وما کان منها علیک لم تدفعه بقوّتک ومن انقطع رجاءه مما فات، استراح بدنه ومن رضی بما قَسَمه اللّه قرّت عینه.
(تحف العقول صحفه 40)
دُوَل جمع دولة است، یعنى چیزى که دست به دست مىگردد.
طبیعت مظاهر دنیوى این است که در حال تغییر و تحول است، نباید خیال کنیم آنچه که از مال و جاه و امکانات و صحت و عافیت در دست ما است تا پایان عمر باقى مىماند، اینطور نیست، چه بسا از ما گرفته مىشود.
مراد از دنیا که مىفرماید: هرکه امیدش را از آن قطع کند خیال خود را راحت کرده، دنیاى مذموم است؛ یعنى آن چیزى که انسان براى خود و هواى خود مىطلبد، نه معالى امور و خیرات اخروى و نه آن چیزهایى که انسان براى وظیفه باید به دست آورد و نه عمران و ساختن عالم، اینها مراد نیست.
جلسه بیستم 16/8/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خصلتهاى ایمان
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
ثلاثٌ من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان:
الذی إذا رضی، لم یُدْخِله رضاه فی باطلٍ وإذا غَضِبَ لم یخرجه الغضب من الحقّ وإذا قدر لم یتعاط ما لیس له.
(تحف العقول صفحه 43)
معناى روایت، این نیست که ایمان در این سه خصلت منحصر است، بلکه مراد این است که در هر کس، این سه خصلت وجود داشته باشد، حاکى از این است که همه خصال ایمان، در او جمع است. چون هر یک از اینها متوقّف بر مجموعهاى از صفات نیک و کاشف از آنها است.
خشنودى و محبت کسى او را به باطل نکشاند که موجب شود به ناحق از آن شخص دفاع کند و همچنین غضب، او را به برخوردهاى غلط و خروج از حق نکشاند، و در هنگام قدرت، کارهایى را که حق او نیست مرتکب نشود.
جلسه بیستم و یکم 17/8/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الحیاءُ حیاءان، حیاءُ عقلٍ وحیاء حُمْقٍ، وحیاء العقل العلم وحیاءُ الحُمقِ الجهل.
(تحف العقول صفحه 45)
حیاءِ عقل آن است که انسان از روى عقل احساس حیاء کند، مثل حیاء در هنگام ارتکاب گناه، و یا حیاء در مقابل کسانى که احترامشان لازم است و این حیاء، علم است یعنى رفتارى عالمانه مىباشد.
و حیاء جهل آن است که از پرسیدن و یادگرفتن یا از عبادتکردن و امثال آن، حیاء کند؛ مثل کسانى که در بعضى محیطها، از نماز خواندن، خجالت مىکشند و این حیاء، رفتارى جاهلانه است.
جلسه بیست و دوم 18/8/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن خلق
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
خیارکم أحسنکم أخلاقاً، الذین یَألفون ویُؤلفون.
(تحف العقول صفحه 45)
بهترین شما، کسانى هستند که برخوردشان با مردم، از همه بهتر است. چهرهاى گشاده دارند که مردم رغبت مىکنند با آنان انس و الفت بگیرند.
معناى روایت، این نیست که اگر کسى پاىبندِ عمل به تکلیف شرعى نیست ولى خوشبرخورد است بر کسى که وظائف دینى خود را انجام مىدهد ولى گشادهرو نیست، ترجیح دارد.
بلکه مراد این است فرد مؤمنى که وظائف خود را انجام مىدهد و حسن خلق هم دارد بر مؤمنى که خوش اخلاق نیست برترى دارد.
جلسه بیست و سوم 23/8/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استفاده از نعمتها
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
وجاءَهُ رجل بِلَبَن وعسل لِیَشربُهُ، فقال صلى الله علیه وآله وسلّم: شرابان یُکتَفى بأحدهما عن صاحبه لا أَشربُهُ ولا اُحرّمُه ولکنّی أتواضَعُ للّه، فانّه مَن تواضع للّه رفعهُ اللّه ومن تَکبّر وضعَهُ اللّه ومَنِ اقْتصد فی معیشته رزقَهُ اللّه ومن بَذّر حرمهُ اللّه ومن أکثر ذِکْر اللّهِ آجرهُ اللّه.
(تحف العقول صفحه 46)
چون ممکن است برخى اینطور فکرکنند که عدم استفاده معصوم «علیه السلام» از بعضى نعمتها به معناى تحریم است و لذا پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: من خود نمىخورم ولى تحریم هم نمىکنم، چون نمىخواهم از همه نعم حلال استفاده نمایم. و مراد از «رفعت» هم، رفعت معنوى است گرچه ممکن است رفعت ظاهرى هم باشد ولى قدر مسلم رفعت روحى و معنوى است، یعنى اگر کسى براى خدا تواضع کند، خداوند روحاً و خُلقاً او را بالا برده و مشمول کرامات خود قرار مىدهد. همچنین قدر مسلم از «وضع»، تنزّل معنوى است، گرچه ممکن است تنزّل اجتماعى و موقعیتى هم منظور باشد.
جلسه بیست و چهارم 24/8/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غضب
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
وقال رجلٌ اَوْصِنى، فقال صلى الله علیه وآله وسلّم: لاتَغضَب، ثم أعادَ علیه، فقال: لاتَغضَب، ثمّ قال: لیس الشّدید بِالصّرَعَةِ*، انّما الشدیدُ الذی یَملکُ نفسه عند الغضبِ.
(تحف العقول صفحه 47)
مراد از لاتغضب قهراً عصبانىشدن خارج از اختیار نیست بلکه عصبانیت ارادى است یعنى عصبانیت را اعمال نکن، خشم خود را رها نکن.
فرد قوى آن کسى نیست که هنگام کشتى گرفتن و زورآزمایى افراد دیگر را به زمین مىزند بلکه کسى است که هنگام خشم خود را نگه مىدارد.
مراد از عصبانیت هم، تنها عصبانیتهاى زودگذر نیست بلکه شامل موردى هم مىشود که انسان از شخصى خشمگین است، آنگاه او را در میدانهاى مختلف زندگى تعقیب مىکند تا در فرصتى مناسب، انتقام خود را از او بگیرد.
مهارکردن خشم و شهوت در همه زندگى اثر مىگذارد.
_______________
* صُرعه: زورآورى و به زمینزدن در مقام کشتى گیرى
جلسه بیست و پنجم 25/8/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقدیر الهى براى مؤمن
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
عجباً للمؤمن لایقضی اللّه علیه قضاءً إلا کان خیراً له، سرّه او ساءه. إن ابتلاه کان کفّارةً لذنبه، وإن اعطاه وأکرمه کان قد حباه.
(تحف العقول صفحه 48)
هرچه را خداوند براى مؤمن، مقدّر فرماید، خیر او است، خواه حوادثى که او را ناراحت مىکند مثل بیمارى و خواه امورى که او را خوشحال مىکند.
حوادث محزون کننده، کفاره گناهان و حوادث خوشحال کننده عطایاى الهى است.
این مضمون در اشعار حافظ هم آمده «در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر او است» لکن حافظ این معنا را مختص به سالک دانسته ولى این روایت، آن را درباره مطلق مؤمن بیان فرموده است.
جلسه بیست و ششم 30/8/78
حاجت خواستن از خدا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الحوائجُ الى اللّه وأسبابها فَاطْلُبوها الى اللّه بهم فمن أعطاکموها فخذوها عن اللّه بصبر.
(تحف العقول صفحه 48)
در این حدیث نقش اسباب و علل طبیعى در مورد حوائج انسان به طور برجستهاى مورد توجه قرار گرفته است.
کلمه «بهم» با ضمیر جمع ذوىالعقول اشاره به این دارد که بسیارى از حوائج ما توسط انسانها برآورده مىشود. لکن در عین آن که انسان نیازهاى خود را از اسباب طبیعى (که اکثراً انسانها هستند) بدست مىآورد باید در وراء آنها ذات اقدس الهى را ببیند و از او بداند.
رفتن سراغ اسباب بىتوجه به خدا، کار ناقصى است و رفتن در خانه خدا بىاعتناء به اسباب هم، کار ناقصى است، هر دو را باید با هم جمع کرد و براى رسیدن به حوائج باید از صبر کمک گرفت.
جلسه بیست و هفتم 1/9/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستى و دشمنى براى خدا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
ودّ المؤمن المؤمن فیاللّه من أعظم شعب الإیمان ومن أحب فیاللّه وأبغض فیاللّه وأعطى فیاللّه ومنع فیاللّه فهو من الأصفیاء.
(تحف العقول صفحه 48)
دوستى و دشمنى و بخشش و نبخشیدن (در مواردى که عدم بخشش مطلوب است) اگر براى خدا باشد، انسان را جزء اصفیاء (برگزیدگان) که مقامى بالاتر از مؤمنین و اتقیاء دارند، قرارمىدهد.
جلسه بیست و هشتم 2/9/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم دوختن به مال و امکانات دیگران
ولمّا نزلت علیه «ولاتمدّن عینیک إلى ما متعنا به ازواجاً منهم... الى آخر الآیة»، قال صلى الله علیه وآله وسلّم:
مَنْ لَمْ یتعّز بعزاء اللّه انقطعت نفسه حسراتٍ على الدنیا ومن مدّ عینیه اَلى ما فی أیدی الناس من دنیاهم طال حزنه وسخِط ما قسّم اللّه له من رزقه وتنقصّ علیه عیشه.
(تحف العقول صفحه 51)
پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم بعد از نزول آیه شریفه فوق (به نعمتهاى مادى که به بندگان خود دادیم چشم مدوز و حسرت نعمتهائى که در دست مردم است مخور)، فرمودند:
مؤمن باید خود را به تسلاى الهى تسلى دهد و به آنچه که نزد پروردگار است از قبیل رحمت بىپایانش و پاداشهایى که در قیامت براى مؤمنین قرارداده، دل خوش دارد. وگرنه اگر به مال و مقام و امکانات دیگران چشم بدوزد یا همیشه در حسرت و اندوه و غصه بسر برده و به مقدّرات الهى راضى نمىشود و زندگى پرملالى خواهدداشت و یا باید وارد مبارزه تلخى شده و مزرهاى حلال و حرام الهى را بشکند و از هر طریقى ولو نامشروع، خود را به دیگران برساند.
پس براى این که در آتش حسرت زندگى دیگران نسوزید و یا در میدان مبارزهاى بىفرجام گرفتار نشوید، مایههاى تسلاى خدا را براى خود برجسته کنید.
جلسه بیست و نهم 14/9/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوف پیامبر بر امت
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
إنّما أخاف على أمتی ثلاثاً، شحّاً مطاعاً وهوىً متبعاً وإماماً ضالاً
(تحف العقول صفحه 58)
«شحّ» حالتى مرکب از حرص و بخل است یعنى حرصزدن براى زخارف دنیا و تا وقتى که این حالت در انسان هست ولى به دنبال آن حرکت نکرده، مهم نیست، خطر آن وقتى است که «شحّ» مورد اطاعت، قرارگیرد و انسان براى تحصیل اعراض دنیوى، تلاش کند.
هواى متبع، همان شهوت نفسانى است که انسان از آنها فرمانبرداى کند، و بین آن و «شح مطاع» اعم و اخصّ من وجه است.
امام ضالّ، پیشواى گمراهى است که جامعه را در خلاف حق، حرکت داده و به سوى انحراف و تباهى مىکشاند، و این ضلالت ریشهاش همان شحّ و هواى نفس است، و لذا با مطالعه تاریخ به روشنى معلوم مىشود که انحراف خلفاء بنىامیه و بنىعباس از همان زمانى آغاز شد که آنان به دنبال ارضاء غرائز شهوانى و هواهاى نفسانى حرکت کردند و از این رو همه تلاش انبیاء و اولیاء این بوده که با این دو عنصر خطرناک (هوى و شحّ) مبازره کنند.
جلسه سىام 15/9/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهتمام به امور مسلمین
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
من أصبح من أمتی وهمّته غیراللّه فلیس من اللّه ومن لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم ومن أقرّ بالذل طائعاً فلیس منّا أهل البیت.
(تحف العقول صفحه 47)
هر کس که صبح کند درحالى که در انگیزهها و نیتهایش رضاى الهى نقش و تأثیر نداشته باشد، جزء جنداللّه و عاملان للّه، محسوب نمىشود و هرکس که صبح کند و نسبت به مصالح و مفاسد مردم و جامعه مسلمین بىتفاوت باشد در زمره مسلمین واقعى، به حساب نمىآید.
اهتمام به امور مسلمین مصادیق مختلفى دارد. مصداق اعلایش اهتمام به امور امت اسلامى و عزت و اقتدار و حکومت مسلمین است و مصداق دیگرش رسیدگى به حوائج ضعفاء و مستمندان است. هرکس که با رغبت تن به ذلت دهد از ما اهل بیت نیست. باید دانست که تسلیم با ذلت، تنها در مقابل قدرتمندان سیاسى نیست بلکه ذلت در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران را نیز شامل مىشود. انسان نباید براى حرص و طمع و حطام دنیوى، خود را ذلیل کند. در روایتى وارد شده است که مؤمن همه چیز را مىپذیرد جز ذلت را.
جلسه سى و یکم 21/10/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رساندن حاجت مؤمن به صاحبان قدرت
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
أبلغونی حاجة من لایستطیع إبلاغی حاجته، فإنه من أبلغ سلطاناً حاجة من لایستطیع إبلاغها ثبت اللّه قدمیه على الصراط یوم القیامة.
(تحف العقول صفحه 47)
مراد از سلطان در روایات، شخص صاحب قدرت است. یعنى هرکس که در حوزهاى، مسئول کارى است و در حد خود قدرتى دارد مثل رئیس یک اداره یا قاضى یک دادگاه یا مسئول یک نهاد و غیره. بهرحال یک فرد صاحب قدرت در هر مرتبهاى که باشد، همه افرادى که حاجت و کارى با او دارند دستشان به وى نمىرسد و هرکس که مىتواند حوائج و مطالب مردم را به آن مسئول برساند پیامبر چنین ثواب بزرگى را به او وعده داده است.
جلسه سى و دوم 26/10/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خشوع منافقانه
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
إیّاکم وتخشّع النّفاق وهو أن یُرى الجسد خاشعاً والقلب لیس بخاشع.
(تحف العقول صفحه 60)
مراد از خشوع در این حدیث، خشوع در مقابل خداوند است در حال نماز و دعاء و ذکر، اگر انسان طورى باشد که وقتى کسى به او نگاه مىکند خشوع را در او احساس کرده و توّهم مىکند که داراى قلب خاضعى است، اما در باطن هیچ خبرى نباشد، خشوع منافقانه است.
از دعائى که در صحیفه ثانیه سجادیه به این مضمون نقل شده که «اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و... و لبّاً راجحاً» استفاده مىشود که انسان لبّى دارد و قشرى، قشر او همین ظاهر و لُبّ او باطن وى مىباشد و اگر قشر ما راجح و خاشع و ذاکر باشد و لُبّ ما غافل و غرق در مادیات باشد بسیار مذموم است.
پروردگارا به ما لبّ راجح روزى گردان.
سى و سوم 27/10/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ب) مواعظ و حکمتهای امیرالمومنین(ع):
زهد اسلامى
من حکم علی ومواعظه علیه السلام:
الزّاهد فی الدّنیا من لم یغلب الحرام صبره ولم یشغل الحلال شکره.
(تحف العقول صفحه 200)
زهد که مورد نظر اسلام بوده و ائمه معصومین (علیهم السلام) به آن توصیه کردهاند حقیقتش طبق این روایت دو چیز است:
اول، آن که وساوس شیطانى و تمایلات حیوانى که انسان را به ارتکاب محرمات، تحریک مىکند بر او غلبه نکند و بتواند در برابر این مسائل، صابر بوده و استقامت کند.
دوم، آن که نعَم الهى آن قدر او را سرگرم نکند که از شکر خدا غفلت کرده و انسانى ناسپاس باشد، و غفلت کند که این نعمتها از کیست؟ و زینهار که این غفلت، انسان را به وادىهاى خطرناک، مىکشاند.
جلسه سى و چهارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهمیت اداى امانت
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! إفهم واعلم إنّا لانرخص فی ترکِ أداء الأمانة لأحدٍ من الخلق فمن روى عنّا فی ذلک رخصةً، فقد أبطل وأثم وجزاءُه النار بما کذب، اقسم لسمعت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلّم) یقول لی قبل وفاته بساعةٍ مراراً ثلاثاً: یا اباالحسن أدّ الأمانة إلى البرّ والفاجر فیما جلّ وقلّ حتى الخیط والمخیط.
(تحف العقول صفحه 175)
اداء امانت از نظر اسلام بسیار مهم است. حتى اگر چیز ارزان قیمتى نزد انسان امانت باشد، باید در حفظ آن بکوشد و به صاحبش برگرداند خواه، آن شخص مؤمن باشد و خواه فاجر و حتى کافر.
لکن باید دانست که امانت تنها امانت مالى نیست بلکه وظیفهاى که به دوش ما است و یا اسرار دیگران که نزد ما است همه امانت است و باید از آن نگهدارى نمود.
جلسه سى و ششم
طلب یقین و عافیت
من خطبة علی «علیه السلام» المعروفة بالدیباج:
عباداللّه، سلوااللّه الیقین، فإنّ الیقین رأس الدّین وارغبوا الیه فی العافیة فإنّ أعظم النعمة العافیة فاغتنموها للدنیا والآخرة.
(تحف العقول صفحه 150)
یقین، مراتبى دارد، و هر مرتبهاى از آن که فرض شود، مرتبهى بالاترى براى آن وجود دارد، لذا ائمه اطهار (علیهم السلام) با این که در مراتب عالیه یقین بودند باز هم از خدا طلب یقین مىنمودند.
دراین حدیث، یقین تشبیه به رأس شده چون همانطور که سر منشأ هدایت حرکات و سکنات آدمى است، یقین هم در دین انسان چنین نقشى را دارد.
و تحصیل یقین از دو راه ممکن است: یکى تأمل و تفکر در دلائل و مبادى دین و حقانیت شرع مقدس اسلام و دیگرى توجه به ذات مقدس الهى و تضرّع و خضوع در پیشگاه با عظمت او.
عافیت که در روایات آمده آن چیزى نیست که ما در عرف خودمان از آن تعبیر به عافیتطلبى مىکنیم، که انسان در کنجى خزیده و در میدان جهاد وارد نشده با وظائف بزرگِ زندگى مواجه نگردد. بلکه مراد، عافیت در اعتقاد و عمل و محفوظ ماندن از وساوس شیطانى و نفسانى است. انسان در میدان جنگ هم باید از پروردگار طلب عافیت کند یعنى از او بخواهد که دچار شک و ترس و تزلزل نشود. امام سجاد (علیه السلام) در دعاى بیست و سوم صحیفه سجادیه به ابعاد مختلف عافیت، اشاره کرده و آن را از پروردگار طلب نمودهاند.
جلسه سى و پنجم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه به حقیقت اعمال
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! لیس الشّأن أن تصلّی وتصوم وتتصدّق، الشّأن أن تکون الصلوة بقلبٍ نقىّ وعمل عنداللّه مرضیّ وخشوع سوىّ وانظر فیما تُصلّی وعلى ماتصلّی ان لم یکن من وجهه وحلّه فلا قبول.
(تحف العقول ص174)
از این جملات که حضرت، شاگرد باوفاى خود را از قشر ظاهرى به ماوراى آن و به باطن و حقیقت اعمال، نفوذ مىدهد، استفاده مىشود که هر عملى، جسمى دارد و روحى، و اگر روح نباشد، جسم مرده و بىارزش است. نباید به پوست بدون مغز، دل خوش کنیم، لُبّ و مغز مهم است، همان طور که امام سجاد «علیه السلام» مىفرماید: «اللهم ارزقنی... لبّاً راجحاً»
در نماز هم کیفیتِ آن مهم است، باید نماز را با قلب پاک و خضوع و کردارى که موجب خشنودى خدا است، انجام داد. اگر نماز در مکان و جامه غصبى و غیر حلال انجام شود مورد قبول الهى نیست.
البته گرچه این روایت در مورد نماز وارد شده، ولى همه اعمال همین طور است حتى فعالیتهاى سیاسى هم، باید همراه با روح اصلاح امت اسلامى باشد و در غیر اینصورت مطلوب ذات بارى نیست.
جلسه سى و هفتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرهیز از ریاکارى و تظاهر
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! لست واللّه متملقاً حتى أطاع ولاممنیاً حتى لاأعصى ولا مائلاً لطعام الأعراب حتى انحل امرة المؤمنین وادعى بها.
(تحف العقول صفحه 175)
در این فراز از وصیت، حضرت از روشهاى متداول و معمولى که اهل دنیا براى بدستآوردن حکومت و تحکیم و حفظ آن، به آنها متشبث مىشوند تبرّى مىجوید.
تملق همیشه، در برابر صاحبان قدرت و سرمایه و مقام نیست. گاهى یک حاکم به آحاد ملت و حتى به افراد زیردست و مطیع نیز تملق مىگوید تا این که از او اطاعت کنند.
مىفرماید: من آرزوها را در دل مردم زنده نمىکنم و آنان را با وعدههاى پوچ و توخالى سرگرم نمىکنم تا از من اطاعت کنند، و گرایش به خوراک ساده صحرانشینان نکرده و مثل آن غذا نمىخورم تا از این طریق ریاست و امارت مؤمنین را بدست گیرم.
باید توجه کرد که این جمله را کسى مىگوید که سادهترین طعامها را میل کرده، سختترین و دشوارترین شرائط را براى خود در زندگى انتخاب کرده بود. اما در عین حال مىفرماید: من به خاطر حکومت، ریاکارى و تظاهر نمىنمایم و این مسأله براى ما، خیلى مهم است و باید از آن درس بگیریم که هدف و نیت ما خالص و الهى باشد و هر کار که انجام مىدهیم، از متن شرع فقط براى خدا باشد.
جلسه سى و هشتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشرویى
من مواعظ علی «علیه السلام»:
إنّ أحسن ما یألف به الناس قلوب اودّائهم ونفوا به الضّغن عن قلوب أعدائهم حسن البشر عند لقائهم والتفقد فی غیبتهم والبشاشة بهم عند حضورهم.
(تحف العقول صفحه 218)
خوشرویى و خوشبرخوردى، سبب جلب محبت افراد و تألیف قلوب است. در روایت وارد شده که: «التودّد نصف العقل». این حدیث براى همه مسئولین در نظام اسلامى و بالاخص روحانیونى که مسئولیتى را در اداره یا نهادى عهدهدار هستند بسیار قابل توجه است. زیرا افرادى که براى انجام کارى مراجعه مىکنند، از نظر ایمان در یک سطح نیستند چه بسا یک برخورد سرد و یا یک بىاعتنایى به ارباب رجوع موجب شود که او از دین زده شود و اعتقادش سست شود. و بالعکس اخلاق خوش موجب مىشود که او به دین و اسلام خوشبین شده و جذب شود. «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه.»
جلسه سى و نهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دورى از چهار صفت
من مواعظ علی «علیه السلام»:
من استطاع أن یمنع نفسه من أربعة اشیاء فهو خلیق بأن لاینزل به مکروهٌ أبداً قیل: وما هنّ یا أمیرالمؤمنین! قال: العجلة واللجاجة والعُجب والتّوانی.
(تحف العقول صفحه 222)
هرکس این چهار صفت را از خود دورکند خواه فرد باشد، خواه مجموعه دستاندرکاران و رؤسأ جامعه، هیچگاه حادثه و واقعه ناخوشایندى، متوجه او نخواهدشد:
1- عجله، بدون تأنّى و دقت، تصمیمگیرى کند یا کارى را اجراء نماید (عجله غیر از سرعت در عمل است).
2- لجاجت، یکى از مسائل خطرناک و بلاهاى دامنگیر، اصرار و پافشارى ناحق، در مسألهاى است که چون این حرف را گفته و یا چنین موضعى اتخاذ کرده حاضر نیست عقبنشینى کند و لو خلاف آن ثابت شود.
3- مغرورشدن و خودشگفتى، که انسان نقصها و ضعفهاى خود را ندیده و احیاناً محسناتش را بزرگ بشمرد.
4- کاهلى و سستى، کار امروز را به فردا افکندن و تأخیر انداختن.
بنده، در اثر تجربیاتى که در سالهاى متمادى پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که این سخن على (علیه السلام) واقعاً حکمت تمامى است و همه ضرر و زیانهایى که متوجه جامعه شده است در اثر این امور بوده. خداوند ان شاءاللّه ما را با مجاهدت خودمان و با توفیق خودش از این صفات دور بدارد.
جلسه چهلم
محاسن اخلاق
من مواعظ على «علیه السلام»:
ذلّلوا أخلاقکم بالمحاسن وقوّدوها إلى المکارم وعوّدوا أنفسکم الحلم.
(تحف العقول صفحه 224)
تذلیل، به معناى رامکردن است.
در اخلاق طبیعى انسان (انسانى که تربیت نشده) ناسازگارىها و ناهمواریهایى وجود دارد و وظیفه انسان این است که این ناملائمات را از بین برده و اخلاق خود را به سمت متعادل متوجه سازد، مثلاً صفت دلیرى خود را به سوى شجاعت سوق دهد و نگذارد که به صورت ذمیمه تهوّر درآید. این کار باید با شناسایى صفات و برنامهریزى و ممارست و مجاهدت، انجامگیرد و تصمیمهاى مقطعى و زودگذر نتیجهاى ندارد. البته یک عامل وجود دارد که اگر در انسان پیدا شود انقلاب عجیبى در خلقیات انسان پیدا مىشود و آن عامل کیمیاى محبت الهى است که اگر دل انسان به سمت حق تعالى گرایش پیدا کند راه صد ساله را یک شبه مىپیماید.
در فراز بعد مىفرماید خود را به حلم و بردبارى عادت دهید
حلم، تنها به معناى عصبانىنشدن نیست بلکه به معناى ظرفیت پیداکردن است. انسان باید در مقابل عواملى که او را به خشم مىآورد یا او را به غرور مىاندازد و یا به فرح و سرورهاى پوچ وامىدارد همچون دریایى که رودهاى خروشان با رسیدن به آن آرام مىگیرند، باشد و همه آنها را در خود هضم نماید.
جلسه چهل و یکم